میترسم

می ترسم از آنچه در پس و پیشتر است

از زخم زبان که بدتر از نیشتر است

عشقی ست که زنده ام نگه می دارد

دردی ست که از طاقت من بیشتر است...



ممیز صفر

راه سازی برای ویرانه

جنگ یک مشت مست و دیوانه

خنده گرگهای در خانه

اشک تمساحهای در بیرون



من با درد خوشبختم...!

باید بخندم پیش تو

بغص صدایم را

بیرون بریزم مثل هرشب

قرص هایم را

باید ببخشی که بدم

کلی غلط دارم

با هرکه بودی ،باش

خیلی دوستت دارم

من را ببخش  امشب اگر

چشمم  سیاهی رفت

تا صبح پیشم باش

تا صبح که خواهی رفت

بگذار تا مویی بماند

از تو بر تختم

با هرکه بودی ، باش!

من با درد خوشبختم...



این روزهایم به تظاهـــــــر می گذرد…
تظاهر به بی تفاوتـــی
به بی خیالــــــــی
به شـــادی
به اینکه مهم نیســــت ـ!!!
اما چه سخت می کاهد از جانم این نمایش...!!!



پادشاه

حتی اگر روزی شاهزاده ام را

 پیدا کنم،

باز هم پدرم پادشاهم خواهد بود





برای شادی روحم" صلوات"...، لازم نیست

من فاتحه ام خوانده شده





اون روبه رو داره

پرواز میکنه

میبینمش هنوز، از پشت پنجره

هی دست تکون میدم

هی داد میزنم

اون سنگدل ولی

هم کوره هم کره





با چشم های بسته

تا ته جهان سفریدن

با گونه های خیس

از شیطنتت خندیدن

از تو به توبه ی کسی که بوی کفن میداد

جهان لیلی بود و جنسیتش رو نفهمیدم




و حرف....،

آخر من را نوشت با ماژیک

به سر در یک خانه مقوایی

که کسی نمی گوید مرگ مرا تبریک

ولی...

گریه گرد زنی که

نکرد مرا در تبسم خود شریک

صدای خیس پیانو در امتداد مرگ

صدای بوق و سکوت و ادامه موزیک