می ترسم از آنچه در پس و پیشتر است
از زخم زبان که بدتر از نیشتر است
عشقی ست که زنده ام نگه می دارد
دردی ست که از طاقت من بیشتر است...
باید بخندم پیش تو
بغص صدایم را
بیرون بریزم مثل هرشب
قرص هایم را
باید ببخشی که بدم
کلی غلط دارم
با هرکه بودی ،باش
خیلی دوستت دارم
من را ببخش امشب اگر
چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش
تا صبح که خواهی رفت
بگذار تا مویی بماند
از تو بر تختم
با هرکه بودی ، باش!
من با درد خوشبختم...
این روزهایم به تظاهـــــــر می گذرد…
تظاهر به بی تفاوتـــی
به بی خیالــــــــی
به شـــادی
به اینکه مهم نیســــت ـ!!!
اما چه سخت می کاهد از جانم این نمایش...!!!
اون روبه رو داره
پرواز میکنه
میبینمش هنوز، از پشت پنجره
هی دست تکون میدم
هی داد میزنم
اون سنگدل ولی
هم کوره هم کره