روزی که بوی خون می داد....!

   





خنده های خواهرم لاله بود و پژمرد

اشکای برادرم سیل شد دنیا رو برد





تخت خواب....

حفظ نوعی هویت فردی ام


میان حرفهایی از مردم


مثا یک مرده تخـــــــــــــــــت خوابیدن


مثل یک تخت خواب، مردن


در تنم بمب ساعتی


میزد مشت خودرا به لحظه ی چندم