یا حسین

در میانه ماسه ها

خیمه ای برپا شد

قتلگاه پسر شیر خدا

اینجا شد

دخت حیدر

در سوگ برادر خواهد نشست

وقتی چوب پرچمدار

بر زمین خورد و شکست

خون خدا

در غم تنهایی و غربت خواهر بی تاب شد

وقتی در زمین

رد مردان خدا نایاب شد

آسمان در عجب از

غفلته آن مردم پست

به فدای نامت یا حسین

هرچه در این عالم هست







ای کاش به دنیا نیامده بود

درختی تنها ،  دل خوش به پرندگانش بود

چراغی کم سو، دل خوش مرده های قبرستانش بود

 

مردی نا امید، که انتهای داستانش بود

دل خوش به هم سلولیه زندانش بود

 

سایه شب، چتری برای دردهایش بود

دود سیگار، یادگاری از ..... بود

 

محلول در مردابی به اسم زیستن بود

مثل چشمی بی اراده، محکوم به دیدن بود

 

باخته بود اما، بدنبال بردن بود

می خندیدو در انتظار مردن بود

 

رنگین کمان روز بارانی اش، قرصهای رنگی بود

تلخ بود اما نوستالژی قشنگی بود

 

یک جمله همیشه هک بود بروی دیوارش

"زندگی را باید کرد انکارش"

 

درونش جنگی بود بین آرزوهای سوخته

حرفهای نگفته و دهانی دوخته

 

حسرتی داشت ولی، با تلخی اش کنار آمده

که "ای کاش به دنیا نیامده بود"

 



روبان رنگی....

چند روبان رنگی، گل و یک ماشین

جریان رود غمگینی

 که سرازیر شده بسمت پایین

شب آرزو، شب خنده

شبی شاید بی تکرار

شب گریه، شب ترس،

شب زندگی ای بالاجبار

دست در دست هم، خنده و نگاه های شیرین

لحظه های سگی و یاد یک بغض دیرین

رقص و کیک و شادی 

چشم بستن بر غمها

سیگار و قرص و زخم 

بغض و تنهای تنها

بدرقه، تکان دادن دست، زندگی ای جدید

چشم های خیس، فکر های زخمی و ضربه های شدید

جوانه و شکوفه و باغچه ای رنگی

ریشه زیر تیشه و تابوتی سنگی...






چوپان

دختر ، با صدای زنانه ای در کنارش گفت:

نمی دانستم چوپانها هم می توانند کتاب بخوانند.

پسر پاسخ داد: چون از گوسفندها بیشتر می آموزند تا از کتابها



کیمیاگر-پائولو کوئلیو



کاپتان

کاپتان سکوت عرصه کشتی چیست؟

دریا سکون مرده مرداب است

کشتی به گل نشسته در این ساحل؟؟

یا اینکه موج صخره شکن خواب است؟