طاها...







قصدم، فلسفه چیدن
یا آرتیست بازی نیست
برای خودنمایی،
 دیگر در من نیازی نیست
فقط میخواهم
کمی تورا نصیحت کنم
برای انجامه وظیفه ام،
اکنون نیت کنم
" به جایی آمدی که
پر از سردر گمیست
پر از حرص،
پر از سرخوردگیست
تو، باید یاد بگیری
 که اعتماد نکنی
به حقت که به تو نرسید
انتقاد نکنی
سرنوشتت از قبل تعیین شده
تو فقط برای آن مامور به اجرایی
میدانم که بی اختیار آمدی
اما هرگز نپرس که چرا اینجایی
اینجا، فقط
به خداوندت امیدوار باش
در جدال با مشکلات،
 همواره هوشیار باش
هرچه که برسرت آمد،
بدان که از خودیست
گله از غریبه ها،
عمله صرفا بیخودیست
در تاریکی شبت،
 در بیخوابی های شبانه
به او دلخوش باش،
که با توست بی بهانه
ارزش تو،
به اندازه ی قدرت درک مفهوم است
در دنیایی که،
 نشانه محبت کمی نا معلوم است
با عشق زنده باش،
 ولی  برایش کور نشو
از هرآنچه که هستی،
 هرگز دور نشو
سعی کن نانت،
 دینت را در بر نگیرد
تا همین
نور کم سو هم ، در تو نمیرد
برای دو اصل ،
هرگز پیدا نمیکنی برابر
اولی  عشقه پدر، دومی مهره مادر
 تنها
 یک حرف هست که باقی مانده
برای رسیدن به او،
 که هرگز مارا نرانده
همیشه با خودت تکرارش کن طاها
که خیلی خیلی  زود میرسی به انتها"


از طرف کسی که شاید فقط نامش برای تو بماند










نظرات 1 + ارسال نظر

قدمش مبارک به این دنیا؛گرچه دنیا بیرحمه یا هر چیزی اما تا وقتی قلبای مهربون کنار هم ؛برای هم بتپه ؛ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بخان کامتو نمیتونن تلخ کنن؛ پس طاها کوچولو بدون تا داییت هست کنارت دنیا انقدرام بیرحم نیس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد