پست ثابت

نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم

تو بهم ثابت کردی تو روسیاه ترین شب هام ، اون جا که فکر می کردم تنهام گذاشتی ، از هر وقتی و هر کسی بهم نزدیک تری...

 

خــــــــــــــــــــدایا

 

یادش بخیر....

یه روزایی این جا می نوشتم.

خدا کنه زود تر بشه که برگردم

نوجوون

هفته ی پیش سردبیرمون چندتا موضوع معرفی کرد که باید برای این هفته مطلبی براش آماده می کردیم (برای روزنامه). سردبیرمون گفت ۸ آبان روز نوجوانه و یکی از موضوعات "نوجوان" بود. من نوجوون رو انتخاب کردم.

اولش نمی دونستم از چه زاویه ای به موضوع بپردازم. تصمیم گرفتم اول مطالعه ای درباره ی نوجوان داشته باشم و بعد موضوع خاص و قالب نوشتن رو انتخاب کنم.

وقتی مطالب دوره ی نوجوونی رو می خوندم احساس کردم از وقتی نوجوونی رو سپری کردم حتی یه نیم نگاه هم به عقب ننداختم و یاد نوجوونیم نکردم. هر چی بیشتر می خوندم، بیشتر به اون دوران می رفتم و اتفاقات و مسائل و مشکلاتش یادم میومد.

چند روز درگیر انتخاب قالب بودم. هر قالبی انتخاب می کردم مطلب خوبی از آب در نمیومد. در آخر تصمیم گرفتم از زبان یک نوجوان بنویسم و همین کارو کردم و نوشته ی خوبی شد. برای سردبیرم فرستادم و اون ها هم پسندیدن و برای چاپ تأیید خورد.

امروز روز نوجوان خیلی برام مهم بود و به همه ی دوستای نوجوونم تبریک گفتم. امروز احساس یک نوجوان رو داشتم. من این حسو تجربه رو قبلاً داشتم فقط مرورش نکردم و یادم رفته بود.

بعضی حس ها خیلی خوبن. بدیش اینه که وقتی تموم میشن دیگه یادمون میره بهشون برگردیم ولی اگه برگشتیم، خیلی راحت می تونیم لمس شون کنیم.

خوبه هر از گاهی به حس ها و تجربه های قدیمی مون برگردیم.

 

هر نوجوونی این پست رو خوندی

روزت مبارک

 

 

اینکه آدم پس از هر شکست و رکودی می تونه دوباره ادامه بده... شک ندارم!!!

مصداقش همین وبلاگه.

بار ها شده نتونستم بیام و از رونق افتاده

اما

دوباره راه می افته

پاییز

پاییز !

عاشقتم.


نشد این جا تولدتو بگیرم.

شبی که می خواستی بیای، بی قرارت بودم.

الآن در تو ام من...


کاشکی لحظه لحظه ات رو نفس بکشم.


پاییز خوبم...


برای مرگ ناگهانی ات...

 


خواب دیدم

ساعت شماته دار
جای آن رقص قشنگت را گرفت 

چنگ می زد 

شور می خواندش دلی 
با لب غمگین یک درمانده ای 

خواب دیدم 

آیه یاس خدا 
سوره ای گشته بلند ، بی انتها

خواب دیدم 

خواب بود بر دل نگیر 
بوسه های ات را از این لب ها بگیر !







شایان افضلی
...



پس از اسمت، زیر آخرین شعرت، ... گذاشتی!
شایان! تو این جا تمام شدی. مرگت برایم سخت است وقتی حرف هایت مهر داشت و ساده بود.
اکنون تو را به شاعریت تحسین می کنند. من اما یاد قلبت که می افتم، هم گریه ام می گیرد، هم افتخار می کنم به تو. قلبی که درد داشت و اکنون ایستاده است. من خب می دانم قلبت هیچ وقت از مهربانی نایستاد
شعر آخرت از خواب می گوید
و تو در شعرت خواب رفتی...

خواب رفتی...

یک هفته بود کارت های عروسی روی میز بود. هنوز تصمیم نگرفته بود چه کسانی را دعوت کند. لیست مهمان ها و کارت های عروسی ذهنش را پر کرده بود... برای عروس مهم بود که چه کسانی حتماً در عروسی اش شرکت کنند. از این که دایی اش سفر بود و به عروسی نمی رسید ناراحت بود. کاش می آمد...

خیلی از کارت ها مخصوص بودند. مثلاً فلان دوست و فلان رفیق...

خودش با همسرش کارت ها را می بردند. سفارش هم می کرد که حتماً بیایند. اگر نیایید دلخور می شویم.

دلش می خواست عروسی اش بهترین باشد. همه باشند و خوش بگذرانند. تدارک هم دیده بود. آهنگ و ارکست هم حتماً باید باشند. بدون آن ها خوش نمی گذرد. بهترین باغ و تالار شهر را آذین بسته اند.

چند تا از دوستانم که خوب می رقصند حتماً باید باشند تا مجلس گرم شود.

آخر شوخی نبود که! شب عروسی بود...

همان شبی که معتقدیم یک شب هزار شب نمی شود. همان شبی که همه به هم محرم می شوند!

همان شبی که فراموش می شود عالم محضر خداست.

همان شبی که وقتی عروس بله می گوید انگار به تمام مردان شهر محرم می شود!

این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر می گیرند فهمیدم. این را از ماشین گل کاری شده ای که عروس را نیمه عریان در شهر می چرخاند فهمیدم.

آهان! یادم آمد...

این تالار محضر خدا نیست. تا می توانید معصیت کنید!!!

اما کاش او هم بود. او که بر ما حق پدری دارد. ولی نعمت ماست. حتی نمک غذایمان هم مدیون اوییم.

مگر می شود او نباشد؟؟؟

عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود. به تالار که رسید سردر تالار نوشته بود:

" ورود معنویات اکیداً ممنوع! "

اما دورترها ایستاد و گفت: دخترم عروسیت مبارک! ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم...

اما با همه ی این ها گوشه ای نشست و دست به دعا برداشت و برای خوشبختی عروس و داماد دعا کرد.


یا صاحب الزمان! شــــرمنده ایم...

موزیکی که 2پست اخیرم راجع بش گفتم...

سعید که خودش از بچه های وبلاگه و از بازدید کننده های قدیمیه سکوته ترانه سراشه. این ترانه رو فرشاد خانعلی پور خونده.

امیدوارم ازش لذت ببرید.

 

دانلود آهنگ

دوباره سلام

چند دقیقه نگذشته که برگشتما.. دوست دارم یه کم حرف بزنم.

یه حس پیر دارم نمی دونم چرا. تو این اوج جوونیم حس یه آدم پیر که دلش برا روزای جوونیش تنگه!


درگیر موزیک سعیدم. گاهی با یه موزیک خیلی خوب ارتباط می گیری. برات عین یه آدم دوست داشتنی می مونه که دوست داری هم چنان باهات حرف بزنه. این موزیک هم از این مدلاست برای من... اگه اجازه داد برای شما هم میذارم.


اااایییییی... وقتی هم می خوای حرف بزنی، نمی دونی چی بگی.... اههههههه!


این جا "چهل پسین" ه. خدا کنه عصر بارون بیاد. بوشم فقط بیاد خوبه. یه کم هم ابر باشه... وای عالیه!


دلم یه چیزای عجیب می خواد. یه چیزایی که شاید خیلی وقته دلم هواشو نکرده مثله فرفره!!! چه خوب بود... 

اولین بار تو کودکستان برامون درست کردن. با کاغذ رنگی و مداد پاکن دار.

دلم یه چیزای دیگه هم می خواد. ولی این بار مثله فرفره نیست که تازه هواشو کرده، خیلی وقته هواشونو کرده.


تو دلت چی می خواد؟


می دونم خیلی وقته ننوشتم. نمی دونم چرا. هم درگیرم هم بیکار!!! فکر کنم حس وبلاگ نبود. 

بگذریم...

عید گذشته تون مبارک! اما رمضان رو فراموش نکنید هرگز! ماه رمضان تموم شد و میگن درهای رحمت خدا بسته شد اما به نظر من درهای رحمت خدا همیشه بازه. رمضان تموم شده اما خدا و ماها هنوز تموم نشدیم و هنوز باهم کار داریم.

یادمه روز اول براتون نوشتم امیدوارم تو این ماه گناهی که مدنظرتونه و ترکش براتون سخته رو ترک کنین و روز عیدتون رو جشن بگیرید. امیدوارم همه تون به این جشن رسیده باشید. جشنی که وجودتون رو پر از شادی می کنه. ولی ادامه بدید تا برای همیشه اون گناه لعنتی حذف شه.

اصلا ماه رمضون یه تقدس خاص داره و اصلا دلت نمی کشه گناه کنی. کاشکی همه ی ماها مقدس باشن. اصلش که همه ی روزها، روزه خداست و مقدسه...

فعلاً دیگه نمی دونم چی بنویسم...

تبریک به سعید واسه آلبومش! کاراش عالیه.

دیگه حرفی نیست...

فعلاً خدا نگهدار

 

دوس دارم زندگی رو ...

ترانه ی "دوس دارم زندگی رو" سیروان خسروی رو خیلی دوست دارم.

اصلا یه انرژیه خاصی بهم میده.

دوست دارم شمام بشنوینش...



یه صبح دیگه، یه صدایی توی گوشم می گه
ثانیه های تو داره میره
امروزو زندگی کن، فردا دیگه دیره
 
نم نمِ بارون، می زنه به کوچه و خیابون
یکی می خنده، یکی غمگینه
زندگی اینه، همه ی قشنگیش همینه
 
خورشید و نور و ابرای دور و
هر چی که تو زمین و آسمونه بهم انگیزه میده
 
رها کن دیروزو، زندگی کن امروزو
هر روز یه زندگیِ دوبارست، یه شروع جدیده
 
دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو
خوب یا بد، اگه آسون یا سخت
نا امید نمی شم
چون دوس دارم زندگی رو...
 
چشماتو وا کن
یه نگاه به خودتو دنیا کن
اگه یه هدف تو دلت باشه
می تونه کل دنیا تو دستای تو جاشه
 
جاده ی دنیا، می سازه واست کابوس و رویا
یکی بیداره و یکی خوابه، راهتو مشخص کن این یه انتخابه
 
اگه ابرای سیاهو دیدی، اگه از آینده ترسیدی
پاشو و پرواز کن، تو افقهای پیش رو
اگه به سرنوشت می بازی، تو بخوای فردا رو می سازی
پس دستاتو ببر بالا و بگو:
 
دوس دارم زندگی رو، دوس دارم زندگی رو
خوب یا بد، اگه آسون یا سخت
نا امید نمی شم
چون دوس دارم زندگی رو...

 

دانلود آهنگ

حدیث

 

امام صادق (ع): خداوند روزه را واجب کرده تا دارا و ندار مساوی باشند.

امام علی (ع): خداوند روزه را واجب کرد تا اخلاص خلق را بیازماید.

امام رضا (ع): مردم به انجام روزه امر شده اند تا درد گرسنگی و تشنگی را بفهمند و به واسطه ی آن فقر و بیچارگی آخرت را بیابند.

رسول خدا (ص): برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه ایت.

رسول خدا (ص): روزه گرفتن در گرما جهاد است.

امام علی (ع): روزه ی قلب بهتر از روزه ی زبان و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شکم است.

رسول خدا (ص): خداوند تعالی فرموده است: روزه برای من است و من شخصاً پاداش آن را می دهم.

امام صادق (ع): هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله ی آن ها سه روز روزه در هر ماه است.

امام کاظم (ع): افطاری دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبی) بهتر است.

امام علی (ع): رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.

رسول خدا (ع): رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانه اش مغفرت و پایانش آزادی از آنش جهنم.

 

رمضان... آغازی دوباره

 رمضان بر همگی گرامی

 

شاید تا الآن اینو شنیدید که بهترین عمل در ماه مبارک رمضان قرآن خواندنه. اما یه حدیث از حضرت علی (ع) هست که می فرمایند: بهترین عمل در ماه مبارک رمضان ترک گناهان است.

این حدیث درواقع یه برنامه برای ماست که بهترین استفاده رو از ماه رمضان کنیم.

احتمالا هر آدمی در زندگیش یه گناه یا گناهانی رو مترکب میشه که از ارتکابش ناراضیه اما ترکش براش خیلی سخت بوده. میل قلبی اش ترکه اما با وجود تلاش های زیادی که برای ترکش انجام داده موفق نشده.

رمضان بهترین فرصت برای این سری از گناهانه که مایل به ترکش هستیم ولی موفق نشدیم.

امروز اول رمضانه و خیلی خوبه از همین امروز به اون گناهمون فکر کنیم که کلافه مون کرده. امروز اون رو به خاطر بیاریم و برای یک ماه فقط یک ماه قصد کنیم انجامش ندیم. به خدا بگیم: خدایا خودت می دونی من از این گناهم خسته شدم. این گناه من رو آشفته کرده و از تو دور. اما برای ترکش ناتوانم. من به برکت ماه رمضان تصمیم بر ترک گناهم دارم و می خوام هیچ روزه این یک ماهم به این گناه آلوده نباشه. من از تو ای مهربان می خوام قدرتی بهم عطا کنی تا بر این گناه پیروز شم و آخر رمضانم رو جشن بگیرم.

مطمئن باش این ماه انقد عزیزه و پر از رحمت که خدا حتما کمکت می کنه اما باید خودت هم با قلبی آماده رمضانت رو شروع کنی و همه لحظه ی این ماهت یادت باشه توبه کردی و نباید هرگز در این ماه اون گناه رو انجام بدی.

من میگم رمضان بهترین فرصته ترکه چون در ذهن ما یه چیزایی راجع به رمضان وجود داره که کمک مون می کنه. مثلا کسی که روزهای عادی عادت به دروغ گفتن داشت تو این ماه دروغ نمیگه چون این مسئله در ذهنش وجود داره که دروغ روزه رو باطل می کنه. پس با زمینه های ذهنی ای که داریم و لطف خدا و آمادگی و تصمیم خودمون ان شاالله گناه مون رو ترک می کنیم.

از همین امروز که روزه اوله و تصمیم گرفتیم باید به روزه آخری فکر کنیم که یه احساس پاک و یه آرامش خدایی داریم و عیدی که واقعا عیده. فکر کردن به عاقبت خوب این تصمیم ما رو در برابر حس وسوسه به گناه سختگیر تر می کنه و انگیزه ی ما رو برای مقاومت تقویت می کنه.

امیدوارم روز آخر رمضان لبخند ناشی از توبه بر لبان تون باشه و عید روز پیروزی شما بر نفس باشه.

مثل یک کودک

به یک کودک فکر کن و سعی کن مثل یک کودک رفتار کنی...

 

یادمه بچه که بودم یه دوست داشتم از خانواده ای مرفه و ثروتمند که خیلی باهم دوست بودیم. من از طبقه ی متوسط بودم اما هیچ وقت مهم نبود که اون از طبقه ی بالائه و من از طبقه ی متوسط. هیچ وقت وضع اقتصادی خانواده ها برامون مهم نبود. من با دوستم تا ۱۰سالگی دوست بودم و بعدش به خاطر مهاجرت اونا به خارج، رابطه ی ما قطع شد.

بزرگ تر که شدم، حدود ۱۲،۱۳ ساله، یکی از هم کلاسیام از روی شغل پدرش حدس می زدم از طبقه ی بالایی باشه. خیلی دوست داشتم باهاش دوست شم و همیشه سعی می کردم خودمو بهش نزدیک کنم.

بزرگ تر که شدم ...

 

به یک کودک فکر کن! برای او مال و ثروت مفهوم خاصی ندارد. تجمل مهم نیست. این که می دید دوستش عروسک باربی داشت و خودش نداشت، اصلا مهم نیست. این که می دید دوستش اتاق جدا داشت و خودش نداشت اصلا مهم نیست. این که می دید دوستش تعطیلات را به سفر خارجه می رود و خودش نه، اصلا مهم نیست.

این ها برای یک کودک نه معنایی دارد و نه مفهومی. برای آن کودک تنها "دوستی" مفهوم داشت و این تفاوت ها هیچ اثری در دوستیش نگذاشت چرا که او حس پاک دوستی اش را با مسائل دیگر جا به جا نکرد.

یک کودک چه قدر خوب به ارزش ها آگاه است.

یک بزرگسال اما...

گاهی فراموش می کند.

 

 

پشت سر هر معشوق...

پشت سر هر آنچه که دوستش می داری، خدا ایستاده است! و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالا را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آن قدر بزرگ است که هرچیز پیش او کوچک جلوه می کند.

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است.

اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی. تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی. اما هرچه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سخت گیر تر می شود. هرقدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکباز تر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیبا تر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب زیبا نمی گذرد مگر آن که آن را به نام خودش تمام کند...

پشت هر معشوقی خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر می داری، خدا هم گامی در غیرت بر می دارد... تو عاشق تر می شوی و خدا هم غیور تر و آن گاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی ست و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را در هم می ریزدو معشوقت هر جا که باشد و هر قدر که باشد، خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او چیزی فاصله بیندازد. معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه ی عشق است.

ناامیدی از این جا و آن جا، ناامیدی از این چیز و آن چیز... تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست و بر آنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای. اما خوب که نگاه کنی، می بینی حتی قطره ای از عشقت هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویشتن برداشته و به حساب خود گذاشته است. خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟

 تو برای من بود که این همه راه آمده ای، و برای من بود که این همه رنج برده ای، و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای...

پس به پاس این قلبت، روحت، و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.

و این ثروتی ست که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند. فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامید تر...

تا بی نیاز تر شوی و به او نزدیک تر ...

راستی

اما چه زیباست

و چه باشکوه و چه شورانگیز

که پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است!

به ...

عزیزم جشن میلادت مبارک

 

 

برای روز میلاد تن خود

منه آشفته رو تنها نذاری

 

برای دیدن باغ نگاهت

میون پیکر شب ها نذاری

 

 

 بیا با من مدارا کن

که دل غمگین و جان خسته اس

 

شرمنده!

همه رو لایق ندونستم

 

ادامه نوشته

دلم نه عشق میخواهد !

نه احساسات قشنگ !

نه ادعاهای بزرگ

و نه بزرگهای پر ادعا !

دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد
و بعد پشیمان نشد !

 

از وبلاگ

pAAeiz.blogfa.com

تو شادی کن! بخند! عادی رفتار کن! انتظار نداشته باش!  مهربونی کن! دیگرانو تحسین! اونا رو به کاری که دوست دارن تشویق کن! انگیزشونو زیاد کن! به حرفاشون گوش بده! مهم جلوه شون بده! و خوب زندگی کن و خوب جلوه بده!...

نه به این خاطر که همه چی خوبه و اوضاع و شرایطت واقعا شادئه و تو بی دغدغه و اضطرابی...

نه به این خاطر که دیگران واقعا از هر عیبی پاکن و کلا خوبن...

نه به این خاطر که تو هیچ مشکلی نداری و همه دوست دارنو باهات خوبن...

نه!

بلکه به این خاطر شاد باش و بخند که شاید کسی با دیدن شادی تو شاد بشه و با تو بخنده و غصه شو فراموش کنه.

به این خاطر عادی رفتار کن که کسی نفهمه تو هم درد و مشکل داری تا اونی که ناامید از دنیاست با دیدن تو بگه نه... دنیا اونقدرام سخت نیست.

به این خاطر بدون انتظار مهربونی کن که  شاید یکی باشه که دلش تشنه یه مهربونی باشه حتی از یه رهگذر.

به این خاطر دیگرانو تحسین کن و برای انجام کارشون تشویق شون کن که شاید واقعا انگیزه ی خاصی ندارن و تو انگیزشون باش حتی اگه خودت تو کارات موفق نشدی یا فرد خاصی باعث انگیزت نشده.

به این خاطر به حرفاشون گوش بده که شاید قبل از تو هیچ آدمی با دقت به حرفای اونا گوش نداده و از دیگران و هم صحبتی باهاشون ناامید شدن.

به این خاطر مهم جلوشون بده که شاید همیشه احساس پوچی میکردن و این حس روز به روز خسته تر و ناامید ترشون می کنه.


دیگرانو از خودت بدون! درک شون کن! باور کن یه آدمایی تو این دنیا هستن که واقعا تشنه ان. حتی با یه محبت ساده، با یه کلام، با یه نگاه، با یه حرف... دل شون جون می گیره.

و اون وقت تو برای اون آدما یه امید میشی. این خوب نیست؟!

و تو می تونی اون آدمی باشی که امیدی... و این کار خیلی راحته چون اکثر آدما این جوری نیستن و اگه تو این جوری باشی خیلی زود بهت اعتماد می کنن و تو رو یه جای امن برای خلوت خودشون می دونن.

و می تونی اونی باشی که جون میدی به یه آدم...

باور کن گاهی تشنگی آدما خیلی زیاده و تو خیلی راحت می تونی جون بدی!


معلم

 

روز معلم

بر تمام معلمان سرزمینم

گرامی باد

 

وقتی درس و مدرسه و تحصیل و ... همه چی تموم شد و تو بزرگ شدی و دیگه هیچ کدوم از معلمات نیستن...

تنها چیزی که از معلمات برات باقی می مونه حسه! شاید هیچ کدوم از درس های هیچ معلمی تو ذهنت نمونه اما حسی که معلم در قلبت به یادگار گذاشته هیچ وقت فراموش نمیشه. یه حس ناشی از پذیرش...

هیچ وقت فراموش نمی کنم معلم هایی که برام بعنوان دانش`آموز ارزش قائل بودن. یه دانش آموز چه قدر براش مهمه که معلمش حس خوبی بهش داشته باشه.

همه ی معلمام خوب بودن و من ممنون همه شونم اما معلم هایی توی دلم جاشون خیلی پررنگ تره که با این که کلی ازشون کوچیک تر بودم اما منو به سن خودم می دیدن و در واقع می پذیرفتنم.

هی... یادش بخیر! دلم برای معلمام خیلی تنگه. من معلمای خیلی خوبی داشتم.

گاهی یه معلم فقط معلم نیست. یعنی فقط معلم کتاب درسیت نیست. کتابی که اون معلم یاد میده خیلی قطور تر و مفهومی تر از کتابای درسیه.

می خوام این جا از دوتا از معلمام یاد کنم:

خانم محمدی دبیر زبان راهنماییم و خانم رهروان دبیر ادبیات دبیرستانم.

این معلم های عزیزم اون کتاب قطورو به من آموزش دادن.

 

برای همه ی معلمام بهترین آرزو ها رو دارم.

مادر

مادر

 

 

ولادت بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه ی زهرا (س)

و روز زن و مادر

بر تمام مسلمین گرامی باد

 

اختصاصی

به مادرم: ...

 

به مادرم ...

ادامه نوشته

آ ز ا د ی

آزادی یعنی وقتی بارون می باره با خیال راحت بری زیرشو خیس شی و هیشکی نگه "بیا، سرما می خوری، خیس میشی"

آزادی یعنی هر وقت و هرجا که دوست داشتی با خیال راحت گریه کنی و هیشکی نگه "خجالت نمی کشی عین بچه گریه می کنی"

آزادی یعنی همیشه و همه جا راستشو بگی و هیشکی نگه "چه ساده ست، نمی دونه چیو باید کجا بگه"

آزادی یعنی هر وقت کسیو دوست داشتی بهش بگی دوست دارمو هیشکی نگه "چه بی حیاست"

آزادی یعنی توی خیابون اگه پریدی و یه کم بازی گوشی کردی هیشکی نگه "چه بی شخصیت. یه نگاه به سنت کن"

آزادی یعنی هر چیزی رو خواستی آرزو کنی و هیشکی هیچی نگه !

 

به سبک تصویر

سکوت

 

 

برای دیدن تصاویر بیشتر هشت بهشت به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

حزن باد

باد که می وزد

پنجره را نبند !

می دانم صدایش آزاری ست به قلبت

و شاید گوش هایت حتی

عادت ندارند به این صدا

آری عزیز ...

باد ناله سر می دهد

ضجه می کند

حزنش را شنیده ای؟

تو آیا سکوت بغض ناشی از غرور را شنیده ای؟

آری عزیز ...

حجم دنیا گاهی

به آن تنگی ست که صدایی حتی

در آن جا نمی گیرد

و حنجره ای می خواهد همچو باد

تا هم چنان فریاد کند ...

 

 

ویژه ی شهادت حضرت زهرا (س)

 

 

معنی عشق

عشق یعنی معنی بالا بلند
عشق یعنی دوری از هر دام و بند

گر که خواهی عشق را معنی کنم
بحر باشم بایدت باشی چو نم

عشق یعنی آتش اندر جان شدن
سوختن در آتش و درمان شدن

عشق یعنی ناله های فاطمه
خطبه خواندنهای او بی واهمه

عشق یعنی در تب و تاب علی
نام مولا بر زبان راندن جلی

عشق یعنی ماجرای کوچه ها
دانی آیا بر سرش آمد چه ها

فاطمه معنای عشق برتر است
ذوب در مولا و میرش حیدر است

فاطمه دستش بدامان علی ست
عشق بازی های زهرا منجلیست

عشق یعنی جان نثاری پشت در
از پی مولا دوید آسیمه سر

دست مولا را به هم پیچیده دید
از پی مولا و عشق خود دوید

گفت مولایم رهانیدش ز بند
روبهان حیله گر گیرید پند

بر سر پیمان خود جان را نهاد
هر چه جانانش بگفت آن را نهاد

گفتش او جانم چه باشد بهر یار
میکنم قربانیش دار و ندار

عشق یعنی عشق زهرا و علی
جان یکی اندر دو قالب تن گلی

اینچنین مولای من تعلیم داد
درس عشق اندر نهاد من نهاد

نام زهرا دین و هم دنیای ماست
عشق پاکش آخرین سودای ماست

اول و آخر رضای فاطمه
منتهای آرزوی ما همه

                                                                                  محمد امیری

 

 

 

 

 

 

تقدیم به ...

مخاطب خاص دارد ... دوستدار فروغ فرخ زاد

 

تحول

خدای من

من با تمام گناه ها و سیاهی هایم، عاشق تو شده ام و می خواهم در زندگی ام بدرخشی.

من با وجود همه ی زشت کاری هایم، اکنون مات تو ام و دلم برای قدم زدن با تو در دنیا می تپد.

من با تمام کارهایی که بدون ترس از تو انجام داده ام، اینک دوستدار پاکی ام و می خواهم زندگی ام سرشار از تو و پاکی باشد.

اکنون که سال تحویل شده و همه جا پر از شکوفه هایی گشته که هم چون قهرمانان بهار زندگی، سربلند، خودنمایی می کنند. من دلم برای قهرمان شدن تنگ شده. برای پیروز شدن و شکست بر نفسی که در خودم سرکشی می کند.

هوس مرا سرافکنده می کند. آلوده می کند... آن قدر آلوده که دیگر جایی برای عشق تو باقی نمی گذارد. هوس، انسان مقدس را روز به روز پست تر و ضعیف تر می کند و او را از محور انسانیت پرت می کند به سمت لاشه های مرده و کثیف.

و اما امسال، با قلبی سرشار از عشق و عشقی سرشار از نور الهی، هوس را از زندگی حذف و پاکی را جایگزینش خواهم کرد.

من امسال برای قهرمان شدن داستان انسان بودنم می جنگم...

و بهار دیگر هم چون شکوفه های قهرمان خودنمایی می کنم و بهار پاکم را جشن می گیرم.

اگر تمام عمر هم گناه کردم، اکنون دلم به تو خوش است... به مهرت، به بخششت، به عشقت، به تمام خوبی ات، به خودت... ای عشق جاودان!


این پست ادامه دارد...

برای دیدن تصاویر هشت بهشت به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه نوشته

سال   نو   مبارک

 

 

دوباره سال نو از راه رسید...

بهار فرصتی ست برای نگریستن به اینکه چه می خواهیم و اکنون کجاییم. در بهار می نگریم که فاصله ی بودن تا خواستن ما چه قدر است و زندگی مان را در سال جدید بر اساس کم کردن این فاصله سامان می بخشیم.

به دلم افتاده امسال پر از اتفاق است و من این به دل افتادن را دوست دارم. چرا که هیچ حقیقت و واقعیتی در دنیا نیست و هر آن چه هست تنها تفکر ماست.

اتفاق... شاید شما هم مثل اکثر آدم ها همیشه منتظر اتفاقید. حتی مثل خود من... اما باید قبول کرد که اتفاق هرگز نمی افتد. اتفاق در واقع نه فهم دارد نه شعور که اگر گفتی "بیافت!" می افتد. اما می توان دستش را گرفت و ِآن را انداخت.

من امسال دیگر منتظر افتادن هیچ اتفاقی نمی نشینم بلکه خودم اتفاق را هل می دهم و می اندازمش!

 

پ. ن. : راستش نمی دونم بیافت درسته یا نه . اگه شما می دونید بهم بگید.

برای دیدن تصاویر هشت بهشت به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم، حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند 


یادم باشد که دیگران را دوست بدارم، آن گونه که هستند نه آن گونه که می خواهم باشند


یادم باشد که هرگز خود را از دریچه ی نگاه دیگران ننگرم که من اگر با خویشتن آشتی نکنم، هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد


یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چراکه شخصی که با خود مهربان نیست، نمی تواند با دیگران مهربان باشد 


 

برای دیدن تصاویر هشت بهشت به ادامه مطلب مراجعه کنید

ادامه نوشته

هم چنان می نویسم ...

تا زنده ام ، سکوت زنده است !


گاهی باید باشی... حتی اگه خودت نمی خوای. 

شاید بودنت ، بودن باشه

حتی برای یک نفر

گاهی باید باشی ... حتی اگه نخوای...

اون جا که دیگران ارزشمندترن!


یه هدیه به همه ی اونایی که به این جا بودن دادن


هشت بهشت            http://www.8beheshtgroup.com


از این پست به بعد تصاویر روزانه ی هشت بهشت رو توی ادامه مطلب میذارم. واسه هرکی دوست داشت.

این پست مخطب ویِژه ای دارد.

این پست رو با رنگ خون می نویسم... اونم برای تو !

29 سال پیش رفتی و 29 سال هیچکس، هیچی از تو نگفت .

شاید هیچ کس یادش نباشه 29 سال پیش، یه روزی مثل امروز تو رفتی...

شایدم براشون مهم نباشه.

ولی برای من خیلی مهمی و این پستو ، خونی ، فقط برای خودت زدم.

هیچ کسم نمی خوام نظر بده.

برام مهمی ... دوست دارم !

حتی الآن که نیستی.

و گاهی فکر می کنم اگه بودی...


حق داری اگه دل خوشی از من نداری

ولی تو برام مهمی

می دونم کی بودی، که چی شدی.

خوش به حالت!

تنهام نذار ...