ماهیه از ترس به ساحل زده را میمانم
رازه این یکشبه پیری شده را میدانم
من حامله بمبی است که در افکار است
مثل آن جغد که سرتاسر شب بیدار است
از روز فراری و خودش را به کجا میشکند
تا به آن دم که رسد جانه خود از ریشه کند
من شاهد این جان که بر دار شدم
پشت هم درد شدم سایه ی تکرار شدم
شکله این درد که در جهانه من چند بعد است
بهترین پرنده که خلق شده یک جغد است
بیا فراموش کنیم،
بیا ماهم به هست و نیست هم،
شصتی نثار کنیم و بیخیاله این خیالها،
با خیاله راحت به بودها و نبودها برینیم
بیا، بیا و بگو که ماهم همینیم،
بگو که ما هم جزئی از همین زیمینیم
بیا بر هست و نیستمان خطی بزنیم،
بیا که ماهم دیگر ما نباشیم
بیا منیت را بر ما بودن ترجیح دهیم
که این "ما" فقط ارتعاشی از دهانه گوساله ای است
که فقط به شکم فکر می کند
بیا، نه نه نه نیا
دیگر نیا و این تصویر سیاه و سفیدمان را
بر روی دیوار مباله خانه با قهوه ای ترین رنگ ممکن،
نقاشی کن تا همیشه یادت باشد،
"ما همه چیز را در مباله خانه جا گذاشتیم"
کبریت بی خطر
آتش علاج ماست
یک شب بدون شعر
نوبت! حراج ماست
نه منتشر، نه چاپ
سطل زباله است
تقدیر شعر من
فرصت دوباره هست؟!
یک لحظه در سرم
افسون و خیره شد
شعری که زادمش
بر من که چیره شد
در لا ب لای مغز
از بین واژه ها
تنها "تو" مانده ای
اصلا بگو چرا؟!
آمد به یاد من،
حرفی که خوردمش
یک شعر منقضی
ارثی که بردمش
تفسیر این دو بیت
توعی خیانت است
در حقه کودکی
که بی حضانت است...!
نوبت، حراج ماست!
نگاه زیبایی بود
رد شد از مقابلم
من با عبور
در حاله تقابلم
میجنگم با این دقایق
میجنگم با روزها
کبریت در دسته من است
شروعه سوخت و سوز ها
بعد از تو این شعر
مشتی خاکستر است
قدم هایم کوتاه ، یا...!
یا شایدم سست تر است
رد شدی،
شدی تصوری مبهم
حالا من و....
....ضربه ای که خوردم!
فاســد شده مغزم
ازین فکرهای مسموم
از حرفـــهای
پوچو بی مضمـــون
آلوده ترین فــــکرها
همپــــای منند
هرشب در ذهنـــــم
مدام درجـــــــــــــــــا می زنند
شبیه فرودگاهــــــی میشوم
بدون پـــــرواز
قصه ای
پایان یافتـــــه از آغاز
روحم به علــــت بدهی
محکـــوم است
به تن خسته ای
که مــــعلوم است
دیگر بریده از خــــودش
بس که دیده اســـت
مـــــرگ پـــــرنده ای کــــــه
به اختیار پریده است
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
همه بگریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست
یه عمره که من زمین میخورم
واسه فردای امروزم
از امروز دل میبرم
نه دیروزم به کامم بود
نه امروز یارم بود
اینی که هستم من الان
ثمره دعای خیره مادرم بود...
یعنی هستی را به مرده تشبیه کردن
یعنی بغض، یعنی اشک یعنی نابودی
یعنی..........انتهای هر بودی
خدا یا ببین که زیر آسمان کبود
هیچکس یاد مظلومیت سیران نبود
تا دیروز تو خونه صدای خندش میپیچید
مادرش هیچوقت همچین روزی رو نمیدید
که بره دنبالش تا بیارش خونه
اما دید که چشای معلمش خونه
از بلایی که اومد سره اون بچه ها
از بی لیاقتیه یه مشتی بی خدا
که باعث شدن سهم مادر از سیران
یه مشتی خاک بشه
اسمش از لیست بچه های مدرسه پاک بشه
اونائی که باعث شدن
طفل معصوم بسوزه تو آتیش
ای خدا خودت بکشونشون تو آتیش
اگه جای حقی خدا، بسوزونشون تو آتیشت
اونائی که بچه ها رو فرستادن پیشت
خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
اگه گاز تمام مدرسه ها رو هم بگرده
اون بچه مردو دیگه بر نمیگرده
بمیرم برای غم مادرت
میخندم اما، به حاله خودم
هستم اما
چندین ساله مردم
خنده ام را باور نکن
پشتش اشکهای شوری جا دارد
غم لعنتی
با من رابطه ها دارد
باور نکن اگر میبینی من
اینجا جریان دارم
مثل عمری که مصرف شد
خیاله پایان دارم
مثل روزهایی که
تاریخ مصرفشان گذشته است
مثل آن....
که رفتو هنوز برنگشته است
مثل پیچیدن در خواب
بُر خوردن از بی خوابی
مثل غرق شدن در دردها
تظاهر به بیتابی
مثل گلی که مسیرش
خشک شدن روی قبر است
این سرنوشت من است
که زیر سر جبر است
الان نه،
مدتهاست ازین خونه رفتی
خوشحالم که تو
بی غم و بهونه رفتی
تو که رفتنی بودی
پس کاش خرابش نمیکردی
آرامش این خونه رو
عذابش نمیکردی
کاش میفهمیدی ته خط
همینجائیه که من هستم
تو داری راهی رو میری که
از همون راه من از دست رفتم
شنیده بودم دروغه عشق،
توهمه دلبستن
کاش هرچی راه به این دنیا بود
از همون اول میبستن
ناراحت از نبودت نیستم
ناراحت از این حماقتم
چرا عاشق شدم؟!
منی که کم بود طاقتم
نه اشک، نه غم
نه گریه های بر پروا
وقتی امیدی نیست
حتی به دیدن فردا
رو میکنم دست خاطرمو
که تبانی کرده با یادت
باور نمیکرد اما قبولش کرد
قلبی که تو رو از دست دادت
کاش گلی که داده بودی روز اول
وقتی تنها حقیقت دنیا مرگه
کاش عشقو باورش نمیکردم