میزنه قلبه هیئت ها به امید نگاه تو
دل عالم رو خون کرده غم شال سیاه تو
دوباره یاد تو اشک روی گونمو دریا کرد
وسط روزه دلم هوس کربلا کرد
العجل العجل یا حجه الله
بذار امروز برای تو بزنم سینه یا مهدی
بخونم اونقدر از دل شاید این جمعه بر گردی
بیا آقا که دستی بکشی روی دلها
نسیم عطر تنت رو بیاره سوی دلها
شور حال و محرما با فراق تو همراهه
امید یا حسینامون به تو یا حجه الله
گل زهرا نگاهی گل زهرا دعایی چقدر سخته جدایی
گل زهرا کجایی؟
التماس دعا
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است :
١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
(عمده آدمها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل
فهم می شوند)
٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند
(مردگانی
متحرک در جهان.
خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند.)
٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.
(آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم
تاثیرشان را می گذارند)
۴ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند
(شگفتانگیزترین آدمها.
در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را
دریابیم. اما
وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم،)
باشد که از دسته چهارم باشیم
دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد
آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد
آوار غم بر شانه های شهر را بنگر
شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد . . .
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی
غروب این همه غربت چرا نمی آیی؟
عجب روزی بشه اون روز که تو باشی کنار ما
مردی جان خود را با شنا کردن از میان امواج خروشان و سهمناک رودخانه ای به خطر انداخت و پسر بچه ای را که بر اثر جریان آب به دریا رانده شده بود,از مرگ حتمی نجات داد.
پسر بچه پس از غلبه بر اضطراب و وحشت ناشی از غرق شدن رو به مرد کرد و گفت:از اینکه جان مرا نجات دادید,متشکرم...
مرد به چشمان پسر بچه نگریست و گفت:تشکر لازم نیست,
پسرم فقط اطمینان حاصل کن که جانت ارزش نجات دادن را داشت...!
می خواستم زندگی کنم ،راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم
دکتر علی شریعتی
دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم ، ای مستی هستی فزا
دیده بگشا ای پس از سوء القضا حسن القضا
دیده بگشا ازکرم ، رنجورِ دردستان، علی
بحر مروارید غم ، گنجورِ مردستان، علی
دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه
کبرِ پستان بین و جام جهل و فرجام گناه
تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش ، بیم چاه
دیده بگشا بر ستم ، دراین فریبستان، علی
شمع شبهای دژم ، ماه غریبستان، علی، علی
تیره شد از بیش و ک م، آیینه ی هستان، علی
عید ولایت مبارک