من دوستش دارم

امروز یک مرده شور را دیدم

آنچنان زیبا می شست که لکه ای هم باقی نمی ماند

اما نمی دانم چرا پدرم از او خوشش نمی آید!

ومدام گریه می کند و مادرم نیز نفرینش...

او که مرد خوبی است، من دوستش دارم

فقط کاش ناخون هایش را میگرفت

تمام بدنم را زخم کرد....




راه تو

درراه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم وباید بپذیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من واز خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم