تبانی...

الان نه،

 مدتهاست ازین خونه رفتی

خوشحالم که تو

بی غم و بهونه رفتی

تو که رفتنی بودی

پس کاش خرابش نمیکردی

آرامش این خونه رو

عذابش نمیکردی

کاش میفهمیدی ته خط

همینجائیه که من هستم

تو داری راهی رو میری که

از همون راه من از دست رفتم

شنیده بودم دروغه عشق،

توهمه دلبستن

کاش هرچی راه به این دنیا بود

از همون اول میبستن

ناراحت از نبودت نیستم

ناراحت از این حماقتم

 چرا عاشق شدم؟!

منی که کم بود طاقتم

نه اشک، نه غم

نه گریه های بر پروا

وقتی امیدی نیست

حتی به دیدن فردا

رو میکنم دست خاطرمو

که تبانی کرده با یادت

باور نمیکرد اما قبولش کرد

قلبی که تو رو از دست دادت

کاش گلی که داده بودی روز اول

همون لحظه پرپرش میکردم

وقتی تنها حقیقت دنیا مرگه

کاش عشقو باورش نمیکردم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد