شب آخر

رو بگیر ازم دیوونه من حضور لخت مرگم

زیر رگبار تنم نمون که رو تنت تگرگم

مث شعریم که هیچکس

اونو از بر نمیدونه

یه پرنده ام که تو خوابم

جلد بومی نمیمونه

دست کم اینحوری شاید

شب یه درد مستمر نیست

شاید اینطور تو بفهمی

که حضورم بی خطر نیست

رو بگیر نگاه نکن اشکای سردو

رد بشو نخواه تو هم اینهمه دردو

کور چراغی تو کویرم

قطره آبی تو سرابم

رو بگیر نگاه نکن........

رد بشو نخواه ...........




شب آخر








نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد