فقر

فقر ...
میخواهم بگویم ......
فقر همه جا سر میکشد .......
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، عریانی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند .........
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند .....
فقر ، بشکه های نفت را در عربستان ، تا ته سر میکشد .....
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ......
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ......
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .....
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .....
فقر ، همه جا سر میکشد ........

فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست ..
.

فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است
.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی 1389/04/28 ساعت 21:14 http://north-boy.blogsky.com


سلام داش سعید

خیلی نکته جالبی بود...

من همیشه معتقدم کسانی که به فقر اذهان و فرهنگی دچارند بسیار ذلیل تر از فقرا به نان هستند...
شاید فقرا به نان اندیشه گرای بیشتری از نابخردان و بی ریشه های ثروتمند باشند...!

یا علی

بی تا 1389/05/02 ساعت 11:27 http://the-one.blogfa.com

سلام
کاملا باهات موافقم ، واقعا درست نوشتی

شبنم 1389/05/03 ساعت 15:26

فقر در محبت داریم ؟
در اعتماد؟

سلام...

من بازم اومدم...چطوری داداش سعید ؟

خیلی زیبا بود...چیزیه که من بیشتر وقتا باهاش مواجه میشمو رنج میکشم...

شیما 1389/05/09 ساعت 10:59

مطلب قشنگی است من باهات موافقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد