حراج...


کبریت بی خطر
آتش علاج ماست
یک شب بدون شعر
نوبت! حراج ماست
نه منتشر، نه چاپ
سطل زباله است
تقدیر شعر من
فرصت دوباره هست؟!
یک لحظه در سرم
افسون و خیره شد
شعری که زادمش
بر من که چیره شد
در لا ب لای مغز
از بین واژه ها
تنها "تو" مانده ای
اصلا بگو چرا؟!
آمد به یاد من،
حرفی که خوردمش
یک شعر منقضی
ارثی که بردمش
تفسیر این دو بیت
توعی خیانت است
در حقه کودکی
که بی حضانت است...!

نوبت، حراج ماست!





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد